برنامه ریزی چیست و چرا از برنامه ریزی فراری ام؟
یکی از شکایات رایجی که برنامه ریزی را دلسرد می کند این است که مشخص نیست در مورد چه چیزی صحبت می کنیم. همه ما دوست داریم برای زندگی برنامه ریزی خوبی داشته باشیم. اما ابتدا باید «برنامه ریزی چیست؟» را تعریف کرد. بنابراین می توانیم برنامه ریزی خوب و بد را ادامه دهیم.
برخی از انتقادات مطرح شده در این باره را می خوانیم:
همه از برنامه ریزی صحبت می کنند. همه می گویند برنامه ریزی در زندگی خوب است. آنها تمام تکنیک های برنامه ریزی را آموزش می دهند. از برنامه ریزی درسی تا برنامه ریزی شغلی. اما برنامه ریزی دقیقا چیست؟ من تعریف روشن و دقیقی از برنامه ریزی ندیده ام.
وقتی تعریف دقیقی از برنامه ریزی نداشته باشیم، متوجه نمی شویم که چه چیزی در برنامه ریزی درست و غلط است. چیزی به این مبهم و مبهم دوست داشتنی نیست.
ما می توانیم با چیزی که می دانیم ارتباط عاطفی برقرار کنیم. وقتی چیزی را نمی دانیم و نمی فهمیم، نمی توانیم آن را دوست داشته باشیم و در زندگی خود سهمی به آن بدهیم.
اگر شما از آن دسته افرادی هستید که با عدم شفافیت در تعریف برنامه ریزی مشکل دارید، دو آموزش زیر ممکن است در این زمینه مفید باشد:
من با فلسفه برنامه ریزی مشکل دارم و مشکلاتی را در آن می بینم
برنامه ریزی من و زندگی ام را قابل پیش بینی و مکانیکی می کند.این روش شگفت انگیزی برای زندگی نیست.
تصویر ذهنی من از برنامه ریزی چیزی شبیه زندان است. اصرار بر برنامه ریزی زندگی ما را از شرایط انعطاف پذیر دور می کند و به زنجیر زندان می راند.
می دانم که برنامه ریزی نکردن نظم شخصی را از من و زندگی ام می گیرد، اما برنامه ریزی در زندگی می تواند باعث رکود و سردی زندگی شود.
نمی توان گفت من مشکل فلسفی دارم. اما من فکر می کنم که طبیعت جهان به سمت بی نظمی و آنتروپی فزاینده می رود و نظم خلاف آن جهت است و طبیعی است که انسان ها در شرایط متعارف از هر چیزی که نظم و چارچوبی را بر آنها تحمیل می کند دوری کنند. مگر اینکه ضرورت یا اجبار آنها را مجبور به این کار کند.